معنی فارسی amputative
B1مرتبط با قطع عضو، به ویژه در شرایط پزشکی.
Pertaining to or resulting in amputation.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
روش قطع عضو به عنوان آخرین چاره در نظر گرفته میشد.
مثال:
The amputative method was considered as a last resort.
معنی(example):
تصمیمات قطع عضو همیشه برای پزشکان دشوار است.
مثال:
Amputative decisions are always difficult for doctors.
معنی فارسی کلمه amputative
:
مرتبط با قطع عضو، به ویژه در شرایط پزشکی.