معنی فارسی annoyment
B1مزاحمت، احساسی از ناراحتی یا خشم.
A feeling of annoyance.
- NOUN
example
معنی(example):
جویدن بلند او برای همه در میز منبع مزاحمت شد.
مثال:
His loud chewing became a source of annoyment for everyone at the table.
معنی(example):
او نارضایتیاش را از تأخیر در خدمات اعلام کرد.
مثال:
She expressed her annoyment at the delays in service.
معنی فارسی کلمه annoyment
:
مزاحمت، احساسی از ناراحتی یا خشم.