معنی فارسی antidomestic

B1

به معنای ضدخانواده یا ضدخانگی، در مواردی که تمایل به زندگی خارج از محیط خانواده وجود داشته باشد.

Opposed to traditional domestic roles or lifestyle, often favoring freedom and travel.

example
معنی(example):

نظرات ضدخانگی او را به مسافرتی مکرر واداشت.

مثال:

His antidomestic views made him a frequent traveler.

معنی(example):

او سبک زندگی ضدخانگی را پذیرفت و ماجراجویی را به روتین ترجیح داد.

مثال:

She embraced an antidomestic lifestyle, favoring adventures over routine.

معنی فارسی کلمه antidomestic

: معنی antidomestic به فارسی

به معنای ضدخانواده یا ضدخانگی، در مواردی که تمایل به زندگی خارج از محیط خانواده وجود داشته باشد.