معنی فارسی aphacial

B2

مربوط به زبانی یا مشکلات گفتاری.

Relating to the ability to speak or the language function.

example
معنی(example):

ویژگی‌های آفاشیال در برخی اختلالات زبانی قابل توجه است.

مثال:

Aphacial features are notable in some language disorders.

معنی(example):

مطالعه الگوهای آفاشیال می‌تواند درمان‌های مرتبط با مشکلات گفتاری را تحت تأثیر قرار دهد.

مثال:

Studying aphacial patterns can inform treatments for speech issues.

معنی فارسی کلمه aphacial

: معنی aphacial به فارسی

مربوط به زبانی یا مشکلات گفتاری.