معنی فارسی aphylly

B1

عدم وجود برگ‌ها در یک گیاه، وضعیتی که در آن گیاهان برگ ندارند.

The condition of being without leaves.

example
معنی(example):

برگ‌های گیاه بدون برگ بودند و آن را منحصر به فرد می‌کردند.

مثال:

The plant's leaves were aphylly, making it look unique.

معنی(example):

در برخی شرایط، عدم برگ‌زایی می‌تواند در گونه‌های خاصی از گیاهان رخ دهد.

مثال:

In some conditions, aphylly can occur in certain species of plants.

معنی فارسی کلمه aphylly

: معنی aphylly به فارسی

عدم وجود برگ‌ها در یک گیاه، وضعیتی که در آن گیاهان برگ ندارند.