معنی فارسی apparentation
B1نمایاندن یا قابل مشاهده کردن؛ فرایند جعل یا ایجاد یک حالت واضح.
The act or process of making something apparent or clear.
- NOUN
example
معنی(example):
فرایند نمایاندن اغلب نادرست درک میشود.
مثال:
The process of apparentation is often misunderstood.
معنی(example):
نمایاندن آن مشکل باعث شد تا رسیدگی به آن آسانتر شود.
مثال:
Their apparentation of the issue made it easier to address.
معنی فارسی کلمه apparentation
:
نمایاندن یا قابل مشاهده کردن؛ فرایند جعل یا ایجاد یک حالت واضح.