معنی فارسی apperceiving

B1

درک ادراکات و تجربیات جدید بر پایه‌ی آگاهی از تجربیات قبلی.

The act of perceiving something with the awareness of previously accumulated knowledge.

example
معنی(example):

او صداهای اطرافش را واضح‌تر درک می‌کند.

مثال:

She is apperceiving the sounds around her more clearly.

معنی(example):

با درک داده‌ها، او توانست الگوی زیرین را بفهمد.

مثال:

By apperceiving the data, he was able to understand the underlying pattern.

معنی فارسی کلمه apperceiving

: معنی apperceiving به فارسی

درک ادراکات و تجربیات جدید بر پایه‌ی آگاهی از تجربیات قبلی.