معنی فارسی applicably
B2به گونهای که قابلیت کاربرد داشته باشد.
In a manner that is relevant or suitable for a particular situation.
- ADVERB
example
معنی(example):
قوانین باید به طور قابل کاربرد به منظور اطمینان از عدالت اعمال شوند.
مثال:
The laws must be applied applicably to ensure justice.
معنی(example):
او در مورد مسائل مربوط به طور قابل کاربرد صحبت کرد.
مثال:
He spoke applicably about the issues at hand.
معنی فارسی کلمه applicably
:
به گونهای که قابلیت کاربرد داشته باشد.