معنی فارسی appropinquation
B2نزدیکی، همجواری یا نزدیکی در زمانی یا مکانی.
The state of being near or close to something.
- NOUN
example
معنی(example):
نزدیکی دو فرهنگ به وضوح محسوس بود.
مثال:
The appropinquation of the two cultures was evident.
معنی(example):
در همنشینی ایدههای مختلف، خلاقیت شکوفا میشود.
مثال:
In the appropinquation of diverse ideas, creativity flourishes.
معنی فارسی کلمه appropinquation
:
نزدیکی، همجواری یا نزدیکی در زمانی یا مکانی.