معنی فارسی approximable
B1قابل تقریبزنی، چیزی که میتوان آن را نزدیک به مقدار واقعی محاسبه کرد.
Able to be estimated or approximated.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
فاصله با استفاده از نقشه قابل تقریبزنی است.
مثال:
The distance is approximable using a map.
معنی(example):
سن آنها تقریباً سی سال قابل تخمین است.
مثال:
Their age is approximable at around thirty.
معنی فارسی کلمه approximable
:
قابل تقریبزنی، چیزی که میتوان آن را نزدیک به مقدار واقعی محاسبه کرد.