معنی فارسی approximatively
B1به طور تقریبی، بدون دقت درست.
In an approximate manner; roughly.
- ADVERB
example
معنی(example):
این رویداد تقریباً ساعت ۷ بعد از ظهر شروع میشود.
مثال:
The event will start approximatively at 7 PM.
معنی(example):
او هزینه کل را به طور تقریب محاسبه کرد.
مثال:
She approximatively calculated the total cost.
معنی فارسی کلمه approximatively
:
به طور تقریبی، بدون دقت درست.