معنی فارسی arcticward

B1

به سمت شمال یا قطب، نوعی حرکت به سمت مناطق سرد.

Towards the Arctic or northern regions.

example
معنی(example):

آنها مسیر قطب‌سویی را برای رسیدن به دریاچه یخ‌زده انتخاب کردند.

مثال:

They took the arcticward path to reach the frozen lake.

معنی(example):

بادها به سمت قطب می‌وزیدند و سرمایی را به هوا می‌آوردند.

مثال:

The winds blew arcticward, bringing a chill to the air.

معنی فارسی کلمه arcticward

: معنی arcticward به فارسی

به سمت شمال یا قطب، نوعی حرکت به سمت مناطق سرد.