معنی فارسی assemblement
B1جمعآوری یا گردآوری چیزها برای هدف خاص.
The act of gathering or collecting together.
- NOUN
example
معنی(example):
ترکیب ایدهها منجر به یک پروژه عالی شد.
مثال:
The assemblement of ideas led to a great project.
معنی(example):
تنظیم منابع برای موفقیت حیاتی بود.
مثال:
The assemblement of resources was crucial for success.
معنی فارسی کلمه assemblement
:
جمعآوری یا گردآوری چیزها برای هدف خاص.