معنی فارسی astringing

B1

عملی که باعث سفت شدن و کاهش ترشحات یا ورم در ناحیه‌ای از بدن می‌شود.

The act of causing contraction or tightening in tissues, often for therapeutic purposes.

example
معنی(example):

اثر خشک‌کنندگی دارو پس از استفاده مشهود بود.

مثال:

The astringing effect of the medication was noticeable after application.

معنی(example):

این روش شامل خشک کردن ناحیه آسیب‌دیده برای کاهش ورم است.

مثال:

This procedure involves astringing the affected area to reduce swelling.

معنی فارسی کلمه astringing

: معنی astringing به فارسی

عملی که باعث سفت شدن و کاهش ترشحات یا ورم در ناحیه‌ای از بدن می‌شود.