معنی فارسی asymptomatically

B1

به حالتی اطلاق می‌شود که فرد بدون بروز علائم مشخصی مبتلا است.

A term used to describe a condition where a person does not exhibit symptoms.

example
معنی(example):

این بیماری می‌تواند در برخی افراد به صورت بدون علامت پیشرفت کند.

مثال:

The disease can progress asymptomatically in some individuals.

معنی(example):

افراد مبتلا به صورت بدون علامت ممکن است هنوز ویروس را پخش کنند.

مثال:

Asymptomatically infected people may still spread the virus.

معنی فارسی کلمه asymptomatically

: معنی asymptomatically به فارسی

به حالتی اطلاق می‌شود که فرد بدون بروز علائم مشخصی مبتلا است.