معنی فارسی asynchrony
B2عدم همزمانی به زمانی اشاره دارد که دو یا چند فرایند بهطور همزمان و مستقل از یکدیگر عمل میکنند.
The condition where processes operate independently or at different times.
- NOUN
example
معنی(example):
عدم همزمانی بین دو سیستم باعث عدم تطابق دادهها شد.
مثال:
The asynchrony between the two systems caused data mismatches.
معنی(example):
درک عدم همزمانی برای توسعه سیستمهای نرمافزاری مؤثر ضروری است.
مثال:
Understanding asynchrony is essential for developing effective software systems.
معنی فارسی کلمه asynchrony
:
عدم همزمانی به زمانی اشاره دارد که دو یا چند فرایند بهطور همزمان و مستقل از یکدیگر عمل میکنند.