معنی فارسی averseness
B1حالت یا احساس عدم تمایل نسبت به چیزی.
The state of being averse; reluctance or unwillingness.
- NOUN
example
معنی(example):
مخالفت او با ریسک کردن مانع از سرمایهگذاریاش شد.
مثال:
His averseness to taking risks kept him from investing.
معنی(example):
او نسبت به تغییرات یک نفرت داشت که سخت بود برطرف شود.
مثال:
She had an averseness to change that was hard to overcome.
معنی فارسی کلمه averseness
:
حالت یا احساس عدم تمایل نسبت به چیزی.