معنی فارسی balkingly

B1

به معنای انجام کاری با تردید و عدم اطمینان.

In a manner characterized by reluctance or hesitation.

example
معنی(example):

او به طور بُلکِل درباره شغل جدیدش صحبت کرد و ناراحتی خود را نشان داد.

مثال:

He spoke balkingly about his new job, indicating his discomfort.

معنی(example):

او با تردید پیشنهاد را قبول کرد و تردید خود را نشان داد.

مثال:

She accepted the offer balkingly, showing her hesitation.

معنی فارسی کلمه balkingly

: معنی balkingly به فارسی

به معنای انجام کاری با تردید و عدم اطمینان.