معنی فارسی balminess
B1حالت یا کیفیت ملایم و آرام، معمولاً در مورد هوا یا احساسات.
The quality of being soothing or gentle; mildness.
- NOUN
example
معنی(example):
ملایمت هوای بهاری حس تازهای داشت.
مثال:
The balminess of the spring air felt refreshing.
معنی(example):
ما در حین قدم زدن از ملایمت شب لذت بردیم.
مثال:
We enjoyed the balminess of the evening as we walked.
معنی فارسی کلمه balminess
:
حالت یا کیفیت ملایم و آرام، معمولاً در مورد هوا یا احساسات.