معنی فارسی balsamically

B1

به شیوه‌ای که به صمغ بالسام ارتباط دارد و می‌تواند اثر تسکین‌دهنده‌ای داشته باشد.

In a manner that is related to or has the qualities of balsam.

example
معنی(example):

این غذا به شیوه‌ای بالسامیک آماده شده بود که طعم آن را بهبود می‌بخشید.

مثال:

The dish was seasoned balsamically, enhancing its flavor.

معنی(example):

او نگرانی‌هایش را به شیوه‌ای بالسامیک بیان کرد تا اثر تسکین‌ بخشی داشته باشد.

مثال:

He expressed his worries balsamically, aiming for a soothing effect.

معنی فارسی کلمه balsamically

: معنی balsamically به فارسی

به شیوه‌ای که به صمغ بالسام ارتباط دارد و می‌تواند اثر تسکین‌دهنده‌ای داشته باشد.