معنی فارسی bareknuckled

B1

شیوه‌ای که در آن از هر گونه ملاحظه یا نرمش پرهیز می‌شود و به شدت به حقایق و واقعیت‌ها پرداخته می‌شود.

An approach that is direct and unrefined, often implying a lack of diplomacy.

example
معنی(example):

رویکرد بی‌رحمانه به مذاکرات همه را شگفت‌زده کرد.

مثال:

The bareknuckled approach to negotiation surprised everyone.

معنی(example):

او در کار با رویکردی بی‌رحمانه برخورد می‌کند.

مثال:

He has a bareknuckled style when it comes to business.

معنی فارسی کلمه bareknuckled

: معنی bareknuckled به فارسی

شیوه‌ای که در آن از هر گونه ملاحظه یا نرمش پرهیز می‌شود و به شدت به حقایق و واقعیت‌ها پرداخته می‌شود.