معنی فارسی barriness

B1

خشکی، بی‌حاصلی و فقدان زندگی یا سبزی در یک محیط.

The state of being barren or unproductive.

example
معنی(example):

خشکی مناظر بازدیدکنندگان را شگفت‌زده کرد.

مثال:

The barriness of the landscape surprised the visitors.

معنی(example):

خشکی باعث شد که رشد گیاهان دشوار شود.

مثال:

The barriness made it difficult for plants to grow.

معنی فارسی کلمه barriness

: معنی barriness به فارسی

خشکی، بی‌حاصلی و فقدان زندگی یا سبزی در یک محیط.