معنی فارسی baselevel
B2نقطه یا سطح اصلی که اشیاء یا اندازهگیریها نسبت به آن ارزیابی میشوند.
The lowest level, often used as a reference point for measurements.
- NOUN
example
معنی(example):
سطح پایه آب در مخزن در این فصل بسیار پایین بود.
مثال:
The baselevel of the water in the reservoir was very low this season.
معنی(example):
دانشمندان سطح پایه رودخانهها را برای درک خطر سیلاب اندازهگیری میکنند.
مثال:
Scientists measure the baselevel of rivers to understand flood risks.
معنی فارسی کلمه baselevel
:
نقطه یا سطح اصلی که اشیاء یا اندازهگیریها نسبت به آن ارزیابی میشوند.