معنی فارسی baselessness

B2

وضعیتی که در آن هیچ بنیادی وجود ندارد و ادعاها یا اتهامات بی‌اساس و نادرست به حساب می‌آیند.

The state of being without foundation or basis; lacking validity.

example
معنی(example):

بی‌اساسی اتهامات در طول محاکمه به وضوح مشخص شد.

مثال:

The baselessness of the charges became evident during the trial.

معنی(example):

ادعاهای او به دلیل بی‌اساسی مدرک رد شد.

مثال:

Her claims were dismissed due to the baselessness of the evidence.

معنی فارسی کلمه baselessness

: معنی baselessness به فارسی

وضعیتی که در آن هیچ بنیادی وجود ندارد و ادعاها یا اتهامات بی‌اساس و نادرست به حساب می‌آیند.