معنی فارسی basispoint

B2

واحد پایه، معیاری برای اندازه‌گیری تغییرات بسیار جزئی در نرخ‌ها در بازارهای مالی.

An individual unit of measure in finance representing a change of 0.01%.

example
معنی(example):

یک واحد پایه می‌تواند به‌طور قابل توجهی بر بازده سرمایه‌گذاری تأثیر بگذارد.

مثال:

A single basispoint can significantly affect investment returns.

معنی(example):

درک تغییرات واحد پایه برای سرمایه‌گذاران ضروری است.

مثال:

Understanding basispoint changes is crucial for investors.

معنی فارسی کلمه basispoint

: معنی basispoint به فارسی

واحد پایه، معیاری برای اندازه‌گیری تغییرات بسیار جزئی در نرخ‌ها در بازارهای مالی.