معنی فارسی basispoints
B2جمع واحد پایه، به تغییرات جزئی در نرخها در بازارهای مالی اشاره دارد.
The plural form of basispoint, referring to multiple units of financial measure.
- NOUN
example
معنی(example):
حاشیه به منظور بهبود رقابت، توسط چندین واحد پایه تنظیم شد.
مثال:
The margin was adjusted by several basispoints to improve competitiveness.
معنی(example):
گزارش جزئیاتی را درباره اینکه چگونه تغییرات اخیر بر واحدهای پایه در وامها تأثیر گذاشته است، ارائه داد.
مثال:
The report detailed how the recent changes affected basispoints in loans.
معنی فارسی کلمه basispoints
:
جمع واحد پایه، به تغییرات جزئی در نرخها در بازارهای مالی اشاره دارد.