معنی فارسی be at one's wits' end

B2

وضعیتی که فرد به دلیل ناتوانی در حل مشکل، از عهده آن برنمی‌آید و خسته و ناامید می‌شود.

To be very worried and not able to deal with a problem anymore.

example
معنی(example):

بعد از ساعت‌ها تلاش برای تعمیر ماشین، به پایان عقل خود رسیدم.

مثال:

After hours of trying to fix the car, I was at my wits' end.

معنی(example):

او در تلاش برای مدیریت کار و خانواده‌اش به آخر عقلش رسیده بود.

مثال:

She was at her wits' end trying to manage her work and family.

معنی فارسی کلمه be at one's wits' end

:

وضعیتی که فرد به دلیل ناتوانی در حل مشکل، از عهده آن برنمی‌آید و خسته و ناامید می‌شود.