معنی فارسی be in over one's head

B1

به این معنی است که فرد در موقعیتی قرار دارد که از توانایی‌های او فراتر است.

To be involved in a situation that is beyond one's capacity or ability to manage.

example
معنی(example):

او در این پروژه پیچیده در عمق زیاد قرار دارد.

مثال:

He is in over his head with this complicated project.

معنی(example):

او در شغل جدید با انتظارات زیاد احساس می‌کرد در عمق زیاد قرار دارد.

مثال:

She felt in over her head in the new job with high expectations.

معنی فارسی کلمه be in over one's head

:

به این معنی است که فرد در موقعیتی قرار دارد که از توانایی‌های او فراتر است.