معنی فارسی be in one's element
B1در حال انجام کاری که در آن مهارت دارد یا از آن لذت میبرد.
To be comfortable and confident in a particular situation.
- IDIOM
example
معنی(example):
او زمانی که پیانو میزند در عنصر خود است.
مثال:
He is in his element when he is playing the piano.
معنی(example):
زمانی که آشپزی میکند، او واقعاً در عنصر خود است.
مثال:
When cooking, she is really in her element.
معنی فارسی کلمه be in one's element
:در حال انجام کاری که در آن مهارت دارد یا از آن لذت میبرد.