معنی فارسی be shut of
B2به معنی رهایی از چیزی است که موجب ناراحتی یا زحمت است.
To be free from something unpleasant or troublesome.
- IDIOM
example
معنی(example):
بالاخره از همسایه آزاردهنده خلاص شدم.
مثال:
I am finally shut of that annoying neighbor.
معنی(example):
پس از فروش، از آن ملک دردسرساز خلاص شدم.
مثال:
After the sale, I am shut of that troublesome property.
معنی فارسی کلمه be shut of
:
به معنی رهایی از چیزی است که موجب ناراحتی یا زحمت است.