معنی فارسی beachcomb
B1جمعآوری چیزهای کوچک، بهویژه صدفها، از سواحل دریا.
To search the beach for items of interest, especially shells or other small treasures.
- VERB
example
معنی(example):
من عاشق جمعآوری صدفها در کنار دریا هستم.
مثال:
I love to beachcomb for shells along the shore.
معنی(example):
در طول تعطیلاتمان، هر روز به جمعآوری صدفها پرداختیم.
مثال:
During our vacation, we beachcombed every day.
معنی فارسی کلمه beachcomb
:
جمعآوری چیزهای کوچک، بهویژه صدفها، از سواحل دریا.