معنی فارسی beachcombing
B1فعالیت جستوجو در سواحل برای پیدا کردن اشیاء جالب و کوچک.
The act of searching the beach for interesting items, especially shells or other small treasures.
- NOUN
example
معنی(example):
جمعآوری صدفها برای بسیاری از افراد یک فعالیت آرامشبخش است.
مثال:
Beachcombing is a relaxing activity for many people.
معنی(example):
او آخر هفتههایش را با فرزندانش به جمعآوری صدفها میگذراند.
مثال:
She spends her weekends beachcombing with her children.
معنی فارسی کلمه beachcombing
:
فعالیت جستوجو در سواحل برای پیدا کردن اشیاء جالب و کوچک.