معنی فارسی bealing
B1نوعی بیان غیررسمی و غیرکنترلشده احساسات یا اطلاعات به صورت بیمحابا.
To talk indiscreetly or informally about something; often without restraint.
- verb
verb
معنی(verb):
To gather matter; swell; come to a head, as a pimple; fester; suppurate.
example
معنی(example):
او در مورد خبری که شنیده بود، بیمحابا سخن میگفت.
مثال:
She was bealing about the news she heard.
معنی(example):
او نتوانست در طول جلسه از بیمحابا سخن گفتن خودداری کند.
مثال:
He couldn't stop bealing during the meeting.
معنی فارسی کلمه bealing
:
نوعی بیان غیررسمی و غیرکنترلشده احساسات یا اطلاعات به صورت بیمحابا.