معنی فارسی beblubbered

B1

به حالت اشک ریختن، اشاره به زمانی که فرد گریه کرده است.

To have cried; to have shed tears previously.

example
معنی(example):

او بعد از دیدن مستند به اشک ریختن افتاد.

مثال:

He was beblubbered after watching the documentary.

معنی(example):

زمانی که دوستش رفت، او به اشک ریختن افتاد.

مثال:

She felt beblubbered when her friend left.

معنی فارسی کلمه beblubbered

: معنی beblubbered به فارسی

به حالت اشک ریختن، اشاره به زمانی که فرد گریه کرده است.