معنی فارسی bechained
B1زنجیر کردن، به معنای محدود کردن یا بستن فرد یا شیء به چیزی دیگر.
To restrict or bind someone or something to another object.
- VERB
example
معنی(example):
سگ تمام روز در حیاط پشت خانه زنجیر شده بود.
مثال:
The dog was bechained all day in the backyard.
معنی(example):
او به گذشتهاش از طریق یادآوریهایش زنجیر شده بود.
مثال:
He was bechained to the past by his memories.
معنی فارسی کلمه bechained
:
زنجیر کردن، به معنای محدود کردن یا بستن فرد یا شیء به چیزی دیگر.