معنی فارسی beclamored

B1

شکل گذشته فعل beclamor، به معنای فریاد زدن یا درخواست کردن.

The past tense of beclamor, meaning to have shouted or protested.

example
معنی(example):

کارگران برای حقوق بهتر فریاد زده بودند.

مثال:

The workers had beclamored for better wages.

معنی(example):

او برای فرصت منصفانه‌ای در رقابت فریاد زد.

مثال:

She beclamored for a fair chance at the competition.

معنی فارسی کلمه beclamored

: معنی beclamored به فارسی

شکل گذشته فعل beclamor، به معنای فریاد زدن یا درخواست کردن.