معنی فارسی bedrabbled

B1

توصیف حالتی که در آن یک تخت یا روکش به هم ریخته و شلوغ به نظر می‌رسد.

Describes a state in which a bed or its coverings appear disordered and messy.

example
معنی(example):

روبالشی‌های بی‌نظم به نظر بی‌نظم می‌رسیدند.

مثال:

The bedrabbled sheets looked untidy.

معنی(example):

بعد از مهمانی، تخت بی‌نظم احساس شلوغی را به جا گذاشت.

مثال:

After the party, the bedrabbled bed made a messy impression.

معنی فارسی کلمه bedrabbled

: معنی bedrabbled به فارسی

توصیف حالتی که در آن یک تخت یا روکش به هم ریخته و شلوغ به نظر می‌رسد.