معنی فارسی bedriddenness
B2وضعیت به بستر افتاده، حالت بیماری که در آن فرد نمیتواند از بستر خارج شود.
The state of being confined to bed due to illness or disability.
- NOUN
example
معنی(example):
افتادگی طولانیمدت او به ضعف جسمانی منجر شد.
مثال:
His prolonged bedriddenness resulted in physical weakness.
معنی(example):
به بستر افتادن میتواند منجر به عوارض بهداشتی مختلفی شود.
مثال:
Bedriddenness can lead to various health complications.
معنی فارسی کلمه bedriddenness
:
وضعیت به بستر افتاده، حالت بیماری که در آن فرد نمیتواند از بستر خارج شود.