معنی فارسی bedward
B1به سمت بستر یا خانه حرکت کردن.
Moving or directed toward a bed or home.
- ADVERB
example
معنی(example):
با آمدن شب، آنها شروع به حرکت به سمت بستر کردند.
مثال:
As the evening came, they started moving bedward.
معنی(example):
او همیشه در پایان روز احساس کشش به سمت بستر میکرد.
مثال:
He always felt a pull bedward by the end of the day.
معنی فارسی کلمه bedward
:
به سمت بستر یا خانه حرکت کردن.