معنی فارسی befretted

B1

تعبیر حالت خاصی از ساز یا هنر که در آن سطحی صاف و بدون برجستگی‌های اضافی وجود دارد.

Describing something that has been without frets, typically in relation to instruments.

example
معنی(example):

موسیقی‌دان به زیبایی ساز بی‌فرود را نواخت.

مثال:

The musician played the befretted instrument beautifully.

معنی(example):

او از هنر بی‌فرود در گالری تحسین می‌کرد.

مثال:

She admired the befretted artwork in the gallery.

معنی فارسی کلمه befretted

: معنی befretted به فارسی

تعبیر حالت خاصی از ساز یا هنر که در آن سطحی صاف و بدون برجستگی‌های اضافی وجود دارد.