معنی فارسی begirdled
B1شکل گذشته فعل 'begirdle' که به معنای احاطه کردن یا به دور چیز بستن است.
Past tense of 'begirdle', meaning to have encircled or bound something.
- VERB
example
معنی(example):
کمر احاطه شده او قوی و تحکیمبخش به نظر میرسید.
مثال:
His begirdled waist looked strong and imposing.
معنی(example):
ساقه احاطه شده درخت، دور آن یک تاک زیبا پیچیده بود.
مثال:
The begirdled tree trunk had a beautiful vine wrapped around it.
معنی فارسی کلمه begirdled
:
شکل گذشته فعل 'begirdle' که به معنای احاطه کردن یا به دور چیز بستن است.