معنی فارسی beglobed

B1

به نوعی بیانگر میوه‌ها یا گل‌هایی که به صورت گرد و غلتیده هستند.

Describing a fruit or flower that is round and globe-like in shape.

example
معنی(example):

میوه غلتیده رسیده و آماده خوردن بود.

مثال:

The beglobed fruit was ripe and ready to eat.

معنی(example):

او یک گل غلتیده برای او چید.

مثال:

He picked a beglobed flower for her.

معنی فارسی کلمه beglobed

: معنی beglobed به فارسی

به نوعی بیانگر میوه‌ها یا گل‌هایی که به صورت گرد و غلتیده هستند.