معنی فارسی behav
B1رفتار کردن، عمل کردن به گونهای که نشاندهنده شخصیت یا احساسات فرد باشد.
To conduct oneself in a specified way.
- VERB
example
معنی(example):
نحوه رفتار شما بر روی اطرافیان شما تأثیر میگذارد.
مثال:
The way you behav affects those around you.
معنی(example):
من همیشه سعی میکنم به طور مودبانه رفتار کنم.
مثال:
I always try to behav politely.
معنی فارسی کلمه behav
:
رفتار کردن، عمل کردن به گونهای که نشاندهنده شخصیت یا احساسات فرد باشد.