معنی فارسی bejuggle

B1

به هم زدن، همزمان کنترل یا مدیریت چندین چیز یا وظیفه را داشتن.

To keep several things in the air at once, similar to juggling in a performance.

example
معنی(example):

او توپ‌ها را در سیرک به هم می‌زند.

مثال:

He will bejuggle the balls at the circus.

معنی(example):

او می‌تواند چندین کار را به طور مؤثر به هم بزند.

مثال:

She can bejuggle multiple tasks effectively.

معنی فارسی کلمه bejuggle

: معنی bejuggle به فارسی

به هم زدن، همزمان کنترل یا مدیریت چندین چیز یا وظیفه را داشتن.