معنی فارسی bejumbled

B1

به هم ریخته، به معنای مختل شدن یا درهم شدن.

In a state of confusion or disorder.

example
معنی(example):

یادداشت‌ها پس از جلسه به هم ریخته بودند.

مثال:

The notes were bejumbled after the meeting.

معنی(example):

افکار او در طول مکالمه به هم ریخته بود.

مثال:

His thoughts were bejumbled during the conversation.

معنی فارسی کلمه bejumbled

: معنی bejumbled به فارسی

به هم ریخته، به معنای مختل شدن یا درهم شدن.