معنی فارسی bejumble

B1

به هم ریختن، بیشتر برای اشیاء یا ایده‌ها به کار می‌رود که به طور نامنظم و درهم قرار گرفته‌اند.

To mix up or confuse things, leading to disorder.

example
معنی(example):

سعی کن که قطعات پازل را به هم نریزی.

مثال:

Try not to bejumble the pieces of the puzzle.

معنی(example):

به نظر می‌رسد که او در توضیحش به هم ریخته است.

مثال:

He seems to be bejumble in his explanation.

معنی فارسی کلمه bejumble

: معنی bejumble به فارسی

به هم ریختن، بیشتر برای اشیاء یا ایده‌ها به کار می‌رود که به طور نامنظم و درهم قرار گرفته‌اند.