معنی فارسی bemaddening
B1چیزی که موجب سردرگمی یا گیجی شود.
Something that causes confusion or bewilderment.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
صدای گیجکننده گفتگو را پوشش میداد.
مثال:
The bemaddening noise covered the conversation.
معنی(example):
تجربهای گیجکننده بود که سعی میکردم مشکل را حل کنم.
مثال:
It was a bemaddening experience trying to solve the issue.
معنی فارسی کلمه bemaddening
:
چیزی که موجب سردرگمی یا گیجی شود.