معنی فارسی benchless
B1بدون نیمکت، صفتی برای توصیف مکانی که در آن نیمکتی برای نشستن وجود نداشته باشد.
Having no benches.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پارک بدون نیمکت بود و جای نشستن نداشتیم.
مثال:
The park was benchless, leaving us with no place to sit.
معنی(example):
یک باغ بدون نیمکت اغلب بازدیدکنندگان را تشویق میکند که بایستند و از منظره لذت ببرند.
مثال:
A benchless garden often encourages visitors to stand and enjoy the view.
معنی فارسی کلمه benchless
:
بدون نیمکت، صفتی برای توصیف مکانی که در آن نیمکتی برای نشستن وجود نداشته باشد.