معنی فارسی benightment
B1به معنای حالت یا کیفیت تاریكی یا شب که بر چیزی تسلط دارد.
The state or quality of becoming dark or night-like.
- NOUN
example
معنی(example):
بنایتی به سرعت بر دره در هنگام غروب افتاد.
مثال:
The benightment fell over the valley quickly at sunset.
معنی(example):
او از بنایتی که شهر را در سکوت پوشاند صحبت کرد.
مثال:
He spoke of the benightment that enveloped the town in silence.
معنی فارسی کلمه benightment
:
به معنای حالت یا کیفیت تاریكی یا شب که بر چیزی تسلط دارد.