معنی فارسی benignantly

B2

به معنای خوش‌خواهانه و به طور دوست‌داشتنی انجام دادن کاری.

In a manner that is kind and harmless.

example
معنی(example):

پزشک به آرامی با بیمار صحبت کرد تا او را اطمینان خاطر دهد.

مثال:

The doctor spoke benignantly to reassure the patient.

معنی(example):

او به طور محبت‌آمیز عمل کرد و برای محیط زیست مراقبت نشان داد.

مثال:

He acted benignantly, showing care for the environment.

معنی فارسی کلمه benignantly

: معنی benignantly به فارسی

به معنای خوش‌خواهانه و به طور دوست‌داشتنی انجام دادن کاری.